آنفولانزا

ساخت وبلاگ

چطور میشود یکی که برایمان اهمیت دارد، از دستمان دلخور باشد و ما بی تفاوت باشیم؟ چطور بعضی ها در این مواقع  خیلی خونسردانه عمل می کنند و عین خیالشان هم نیست؟ یا اگر هم باشد ساده میگیرند و خیلی آزارشان نمیدهد؟ زیادی عذاب کشیدن برای این موضوع ویژگی دخترانه ایست نه؟ میشود کمی به من هم یاد بدهید که بتوانم کمی بی تفاوت باشم و کمتر عذاب بکشم؟!

آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : ؟ ط,؟ س,؟ ز, نویسنده : 6green79 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:47

ساعت یک و ربع بامداد است و من به قدری از پیدا کردن دوستی قدیمی در اینستا و فوج فوج انرژی های مثبتی که با حرف هایش برایم میفرستد هیجان زده شده ام که بالکل خواب از سرم پریده است. حالا هم در خانه ای سوت و کور، همینطور بیهوده برای خودم راه میروم و میچرخم و هی دوباره و چندباره ذوق میکنم. چقدر همین صحبت های ساده و کوتاه حالم را خوب کرد. شکرت خدا جان..

آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6green79 بازدید : 20 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:46

تنهایی در خانه ای آرام و ساکت را، با تمام بد و خوب هایش دوست دارم، زیاد هم دارم. اما بدترین بخشش که از حدود ساعت های هفت هشتِ شب شروع می شود تا زمانی که خوابت ببرد را نه. آنقدر که می تواند تمام خوبی های تنها بودن را فراموشم کند و باعث شود کم کم این آرزو را دور بیاندازم. تقریبا بی هیچ دلیلی. شاید بشود گفت دلگیریِ خانه، شاید هم نه. اما در کل شب خوابیدن در خانه ای که فقط خودت هستی و خودت مرگ است، مرگ! همین هم باعث شد دیشب تا چهار و نیم بامداد بیدار بمانم و خواب به چشمانم نیاید. اینطور هم که پیداست، امشب هم چشمانم خیال بسته شدن ندارند و اوضاع همان است که بود. آنفولانزا...ادامه مطلب
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : شب دوم محرم,شب دوم قبر,شب دوم محرم 95, نویسنده : 6green79 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:46

برای اینکه بتوانی خدا را با چشم دلت ببینی، غیر خدا را با چشم سر کمتر نگاه کن.

برای اینکه بتوانی با خدا بهتر درد دل کنی، با دیگران درد دل نکن.

برای اینکه بتوانی دلت را پر از محبت خدا کنی، از محبت غیر خدا دلت را خالی کن.

استاد پناهیان

آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : یک نکته از هزاران,يك نكته از هزاران,یک نکته از هزاران کاندر عبارت آمد, نویسنده : 6green79 بازدید : 19 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:46

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6green79 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:46

با دو دقیقه ی بعد که بگذرد، می شود نیم ساعت که نشسته ام و فکر میکنم چطور یک دنیا حرفی که دارم را اینجا بنویسم؟ شاید تا به حال انقدر دلم نخواسته باشد که بیایم و با نوشتن ذهنم را خالی کنم و آنوقت یک نفس عمیق و راحت بکشم که حداقل تا چند وقت در مغزم جای خالی دارم. تا زمانی که دوباره بشوم مثل حالا که دیگر گنجایش فکر کردن به چیز دیگری را ندارم. اما نمی شود. حرف هست، تا دلتان بخواهید هم هست، اما دریغ از یک جمله که بتوانم ردیفش کنم و کلماتش را کنار هم بنشانم. عذابی است بسیار آزاردهنده. خدا نصیب هیچکس نکند. آنفولانزا...ادامه مطلب
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6green79 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:46

از آنجایی که حس و حال نوشتن پریده است و همین پست های کوتاه را هم به سختی مینویسم، گفتم بنده هم مانند جناب میرزا، از ایده ی پرتقال جان الگو بردارم و پستی را اختصاص بدهم به حرف های شما. از قسمت نظرات این پست می توانید تیک ناشناس را فعال کنید و از این طریق نه وبلاگ و نه ای پی تان مشخص می شود و آن وقت هرچه در دلتان هست را درباره ی این وبلاگ و نویسنده اش بنویسید. این شما و این آزادی بیان :)

آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6green79 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 4:45

فرهمند مناجات حضرت امیر را بخواند و تو بشنوی و آرام نشوی؟ +

آنفولانزا...
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6green79 بازدید : 18 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 3:04

از بعضی دوستان هم همینقدر به ما رسیده که هرجایی بخواهند بروند، تا به خانواده هایشان بگویند با زهرا میروم، حتی آن سخت گیر ها و پرس و جوگر هایشان هم رضایت می دهند و بی هیچ حرف اضافه ای میگویند خب برو دیرت نشود. نتیجه اش هم میشود اینکه هرچند وقت یکبار پیام هایی از دوستانِ عزیز تر از جان به بنده میرسد که « زهرا هماهنگ باش من با تو ام ها! » که اغلب بعدش من میشوم مادرِ دلسوز که باز تو کجا رفتی و مراقب باش و از این قبیل توصیه ها. خب هرچند تا به حال پیش نیامده که در این حالت خبر دخترشان را از من بگیرند و من بمانم چه بگویم و خدا را شکر. اما خب به هر حال استفاده ی ابزاری از آدم درد دارد. هرچقدر هم که خوشحال باشم از پناه آوردن دوستانم به من و قابل اطمینان و اعتماد بودنم برای خانواده هایشان، اما باز هم گاهی دلم میگیرد وقتی این پیام ها را میبینم. مثل همین حالا.. آنفولانزا...ادامه مطلب
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : هماهنگی به انگلیسی,هماهنگی,هماهنگی در زندگی حیوانات, نویسنده : 6green79 بازدید : 18 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 3:04

اصلا دلش را نداشتم، اما به توصیه ی مادرم که قبل از من کتاب را خوانده بود، شروع به خواندنش کردم. قبل از آن هم چون چند کتاب، تقریبا با موضوعات مشابه اش را خوانده بودم، فکر نمیکردم خواندن این پانصد و خورده ای صفحه آنقدر رویم تاثیرگذار باشد. در تمام سه روزی که برگ برگ خاطرات این دختر را می خواندم، لحظه به لحظه کلمات کتاب جلوی چشمانم رژه می رفتند. با هر اتفاق ساده ای که در روز های گذشته ی عمرم، تکرار مکررات بودند و حالا معنای دیگری برایم داشتند، به یاد واژه های کتاب می افتادم و ناخودآگاه چشمانم پر از اشک میشد. تا کودکی را به بغل میگرفتم، یاد آن زن های عراقی می افتادم که تنها به جرم اینکه اجدادشان ایرانی است، اسیر دست بعثی ها میشدند و بچه هایشان در سلول های تاریک و نمور به دنیا می آمدند و بزرگ میشدند و قد میکشیدند. تا چشمم به میوه و غذایی می خورد، به یاد آن تک دانه پرتقالی می افتادم که اُسرای مَرد، که سهم هرکدامشان از آن میوه تنها یک قاچ بود و آن هم هرچند وقت یکبار، با هر مخفی کاری و مشقتی، به این چهار دختر میرساندند تا یکی از آن ها که در بستر بیماری بود حال و روزش بهتر شود. تا هوای اتاقم ک آنفولانزا...ادامه مطلب
ما را در سایت آنفولانزا دنبال می کنید

برچسب : من زنده ام,من زنده ام معصومه آباد,من زنده ام کتاب, نویسنده : 6green79 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 2:14